خونه این خونه ویرون واسه من هزار تا خاطره داره
خونه این خونه تاریک چه روزایی رو به یادم میاره
اون روزها یادم نمیره دیوار خونه پر از پنجره بود
تا افق همسایه ما دریا بود ستاره بود منظره بود
خونه، خونه جای بازی برای آفتاب و آب بود
پر نور واسه بیداری پر سایه واسه خواب بود
پدرم میگفت قدیما کینههامون رو دور انداخته بودیم
توی برف و باد و بارون خونه رو با قلبهامون ساخته بودیم
خونه عشق مادرم بود که تو باغچهاش گل اطلسی میکاشت