شوق سفر نداشتی قصد گذر نداشتی
من با تو زنده بودم اما خبر نداشتی ,اما خبر نداشتی
رفتی و توی قلبم یادتو جا گذاشتی
روی تموم حرفات یک دفعه پا گذاشتی یک دفعه پا گذاشتی
بی تو کدوم ستاره پا به شبم بذاره ابر کدوم آسمون رو تشنگیم بباره
بی تو چی مونده با من
جز یه صدای خسته جز یه نگاه خاموش جز یه دل شکسته جز یه دل شکسته..
بال و پرم بودی خبر نداشتی تاج سرم بودی خبر نداشتی
سایه به سایه هر طرف که بودم همسفرم بودی خبر نداشتی
پر زدی و ندیدی بال سفر نداشتم گفتی رها شو اما من دیگه پر نداشتم
کوه غم رو رو شونه هام دیدی و بر نداشتی
من با تو زنده بودم اما خبر نداشتی اما خبر نداشتی