loading...

98music01

میگه بابا بیا خونه مامانش نگرانه تلفن رو قطع میکنه بالا یکم آخه دختر بد چرخ میزنه تو شهر شب کیلیدن پسرها بش چشم دارن چشم هاش رو رو حقیقت خوب بست و میره تخته گاز تو بن بست تو این جنگل همه گرگن اون تنها

♥حسـ ــین♥ بازدید : 51 سه شنبه 07 آبان 1398

میگه بابا بیا خونه
مامانش نگرانه
تلفن رو قطع میکنه
بالا یکم آخه
دختر بد چرخ میزنه تو شهر شب
کیلیدن پسرها بش چشم دارن
چشم هاش رو رو حقیقت خوب بست و
میره تخته گاز تو بن بست
تو این جنگل
همه گرگن
اون تنها طعمست
دنبال خوشبختیه
بالا چند تا قرص رفت و خوش بخت شد نه ؟
تو توهم شد غرق و
رو به روش تباهی


پشت سرش عقدست
فقط وقت رو محرز تلف میکنه
میبره از همه
گم میشه باز اون توی عوالمش
وقتی دیدش جامعه نمیندازه تفم روی عقایدش
سلایقش سرکوب از بچگی
بذار ماسک عرف و اره آروم زیرش اشک بریز
نمیدونه میزنه هنوز این قلب که وصل به سینه
زندگیش سیاه بود پس دنبال یه مرگ سفیده
حقیقت تلخ چِشیدش
امد اشکش به دیده
بدنش سرد شده
همچی محو شده
انگاری وقتش رسیده
دوباره سرد شدم
از خودم ردّ شدم
سیاهی اسیرم کرد
من پره رنگ شدم
اون زیره قرص ماه رو چند تا قرص آبی
اون زیره قرص ماه رو چند تا قرص آبی
اون زیره قرص ماه رو چند تا قرص آبی
اون زیره قرص ماه رو چند تا قرص آبی
اون زیره قرص ماه رو چند تا قرص آبی
مشکل ها نیست شدن
زندگی‌ تو ثانیه
ک- خاره عمر باقی
پسر تُقسِ یاغی
یادشه
حرف های معلم رو بلند به تو گفت توی شهر ما
خندیدن گناهه
عشق کفره
صلح مرده
لباس رزمی تن کن
جنگیدن شعارمونه
پسر گفت
چرنده باسم
حرفهاتون
همه درسهاتون غلطه راهم جداءِ
من میخوام که بال در آرام
بکشم درست مثل پرنده ها پر
حکم دست قدرتِ
نه نیستش
ورق ما سَر
آره
کثیف این بازی راضیم به باخت
نمیخوام برنده باشم
آه
خونه پره بردست
جِهالت اربابش
گسیخته افسارش
نفرت
ملت
در خواب در دامه غم -َن همه
شادی یه درخواست غیر ممکن
بزن تو قیدشو که مثل تو زیادن
اون ها که ابرهای آرزوشون مثل تو سیاهن
دست ما نیست
میدونی انگار تقدیره
ندم ادامش دیگه
ذهن دید و دست نوشت حقیقت امضاء زد زیرش
دوباره سرد شدم
از خودم ردّ شدم
سیاهی اَسیرم کرد
من پره رنگ شدم







اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو