loading...

98music01

,    متن شعر عاشقانه افشین یداللهی,    اشعار سپید افشین یداللهی,    کتاب شعر افشین یداللهی,    متن های عاشقانه افشین یداللهی,  &nb

♥حسـ ــین♥ بازدید : 1483 چهارشنبه 07 شهریور 1397


,    متن شعر عاشقانه افشین یداللهی
,    اشعار سپید افشین یداللهی
,    کتاب شعر افشین یداللهی
,    متن های عاشقانه افشین یداللهی
,    دانلود اشعار افشین یداللهی pdf
,    متنهای زیبای افشین یداللهی
,    غزل های افشین یداللهی
,    دانلود کتاب اشعار افشین یداللهی
,    آخرین شعر افشین یداللهی
,   

 

افشین یداللهی (زادهٔ ۲۱ دی ۱۳۴۷ در اصفهان ) ترانه‌سرا و پزشک متخصص اعصاب و روان اهل ایران بود. پدر افشین یداللهی از بزرگان شهر ایزدخواست بوده است و مادر وی نیز اهل اسفرجان است.

وی فعالیت‌های حرفه‌ای ترانه‌سرایی خود را در سال ۱۳۷۶ در سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد. نخستین ترانه‌های وی با آهنگسازی فؤاد حجازی و شادمهر عقیلی و با خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا می‌شد

یداللهی برای تیتراژ بسیاری از سریال‌های تلویزیونی، ترانه‌هایی سرود. سریال‌هایی چون شب آفتابی، مسافری از هند، فقط به خاطر تو، کمکم کن، سریال غریبانه، شب دهم، خط شکن، میوهٔ ممنوعه، مدار صفر درجه، تبریز در مه و معمای شاه.[۲] وی همچنین ترانه های ای قشنگ تر ا پریا را برای شهرام شپره و آهنگ وای وای،وای مهدی مدرس را سروده.


درگذشت:

افشین یداللهی بامداد چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۵ در مسیر بازگشت از هشتگرد به سمت تهران به دلیل برخورد شدید یک دستگاه کامیون با خودرویش، به شدت مجروح شده و در بیمارستان امام جعفر صادق (ع) شهر هشتگرد درگذشت.

روحش شاد و یادش گرامی باد

 

.

.

 

گلچینی از شعر های افشین یداللهی در پست های بعد⬇⬇⬇⬇


 

آخر قصّمه اما قصّه ی آخرم این نیست
آخر راهی که باید من ازش بگذرم این نیست

 

آرزو ها مو برای خاطراتم دوره کردم
کجای خاطره باید پِیِ آرزوم بگردم

خستم از هرچی رسیدن اگه پشتش سفری نیست

برکۀ امن و نمی خوام وقتی موج خطری نیست


می رسم نه واسه موندن من مسافرم همیشه

مثل نوری که میاد و رد میشه از دل شیشه

 

آخر قصّمه اما قصّه ی آخرم این نیست
آخر راهی که باید من ازش بگذرم این نیست

 

خستم از هرچی رسیدن اگه پشتش سفری نیست
برکه امن و نمی خوام وقتی موج خطری نیست

افشین یداللهی

 

                                       ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

میشه خدا رو حس کرد تو لحظه‌های ساده 
تو اضطراب عشق و گناه بی‌اراده 

بی‌عشق عمر آدم بی‌اعتقاد می‌ره 
هفتاد سال عبادت یک شب به باد می‌ره 

 

وقتی که عشق آخر تصمیمش‌و بگیره 
کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره 

ترسیده بودم از عشق، عاشق تر از همیشه 
هر چی محال می‌شد، با عشق داره میشه 

عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبه‌س 
از لحظه‌های حوا، هوا می‌مونه و بس 

نترس اگردل تو از خواب کهنه پاشه 
شاید خدا قصه‌تو از نو نوشته باشه

 

افشین یداللهی


موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی
برچسب‌ها: افشین یداللهی

تاريخ : ۱۳۹۵/۰۳/۱۱ | 18:21 | نویسنده : bermuda | آرشیو نظرات

کدوم خواستن کدوم جنون کدوم عشق  .. شاید خیلی از این حرفا دروغه 
تا وقتی باهمیم از عشق میگیم .. نباشیم قولمون حتا دروغه 

از این عشقایی که زنجیر میشه .. هوس‌هایی که دامن‌گیر میشه 
می‌ترسم چون دلم بی‌اعتماده .. به احساسی که بی‌تأثیر میشه 

 

نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست .. نه اینکه  زندگی بی‌عشق میشه 
فقط کاش بین این حسای مبهم .. بفهمم آخرش چی عشق میشه 

مث حرفی که نگاهی .. نمی‌گفته و می‌گفته
اتفاقیه که گاهی .. نمی‌افته و می‌افته 

حس یخ زدن تو آتیش .. حال سوختن تو سرما
تو بیداری یه خیاله .. یه حقیقته تو رویا 

تو فکرش نیستیم‌ و پیداش میشه .. ولی وقتی که باید باشه میره 
به حال و روز ما کاری نداره .. همیشه یا براش زوده یا دیره 

نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست .. نه اینکه زندگی بی‌عشق میشه 
فقط کاش بین این حسای مبهم .. بفهمم آخرش چی عشق میشه

 

افشین یداللهی


موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی ، متن شعر ترانه
برچسب‌ها: افشین یداللهی

تاريخ : ۱۳۹۵/۰۳/۱۰ | 18:17 | نویسنده : bermuda | آرشیو نظرات

 

تیتراژ پایانی سریال معمای شاه 

 

ایران به آتش می‌کشد، خاموشی تاریخ را
هوشیار پایان می‌دهد، مدهوشی تاریخ را 

ایران به شوق زندگی، در مرگ رویین‌تن شده
مرد و زنش تلفیقی از، ابریشم و آهن شده

ایران پر است از عاشقان، این گنج‌های بی‌شمار
مرزیست پر گوهر ولی، با رنج‌های بی‌شمار

در بند بنشانم ولی، از بند‌ها آزاد شو
قلب مرا ویران کن، با خون من آباد شو

ما قرن‌ها پای وطن، پیدا و پنهان مانده‌ایم
ما پای فرهنگی کهن، با نام ایران مانده‌ایم

ایران به آتش می‌کشد، خاموشی تاریخ را
هوشیار پایان می‌دهد، مدهوشی تاریخ را

ایران به شوق زندگی، در مرگ رویین‌تن شده
مرد و زنش تلفیقی از، ابریشم و آهن شده

ایران پر است از عاشقان، این گنج‌های بی‌شمار
مرزیست پر گوهر ولی، با رنج‌های بی‌شمار

 

 

سراینده : افشین یداللهی

خواننده : سالار عقیلی


موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی ، متن شعر ترانه
برچسب‌ها: افشین یداللهی

تاريخ : ۱۳۹۴/۰۸/۱۷ | 23:10 | نویسنده : bermuda | آرشیو نظرات

 

از کفر من تا دین تو ، راهی به جز تردید نیست !

دلخوش به فانوسم مکن ، اینجا مگر خورشید نیست ؟...

 

با حس ویرانی بیا ... تا بشکند دیوار من

چیزی نگفتن بهتر است ، تکرار طوطی وار من

 

بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود

حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود

 

با عشق آنسوی خطر ، جایی برای ترس نیست

در انتهای موعظه ... دیگر مجال درس نیست

 

کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود

چیزی شبیه معجزه ... با عشق ممکن می شود

 

شاعر : افشین یداللهی


موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی ، متن شعر ترانه
برچسب‌ها: افشین یداللهی

تاريخ : ۱۳۹۴/۰۸/۱۷ | 22:56 | نویسنده : bermuda | آرشیو نظرات

 

خیالتو می دزدم از تو شبستون خواب
تو ابرا پنهون میشم یه وقت نبینه مهتاب

بارون میشم می بارم تو آسمون چشمات
که رو زمین به یاد همه بمونه چشمات

بخوای نخوای فقط تو بیای نیای فقط تو
تو . تو . فقط تو آهای آهای فقط تو

از سر پرچین شب وقتی سرک می کشی
مهتاب هاج و واج و پائین ترک می کشی

می یاد واسه تماشا می افته تو حوض نور
اونجا که عکس چشمات افتاده از راه دور

بخوای نخوای فقط تو بیای نیای فقط تو
تو . تو . فقط تو آهای آهای فقط تو

تو ترمه نگاهم چشات گلابتونه
گذشتن از تو سخته محاله دل بتونه

یه گوشه تو قلب هر آدمی نوشته
با عشق میشه پنبه کرد هر چی که غصه رشته

 

افشین یداللهی


موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی
برچسب‌ها: افشین یداللهی

تاريخ : ۱۳۹۴/۰۸/۱۶ | 5:30 | نویسنده : bermuda | آرشیو نظرات

 

وقتی گریبان  عدم

با دست خلقت می درید
وقتی ابد  چشم تو را

پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را
در آسمان ها می
 کشید
وقتی عطش طعم تو را 

با  اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم
نه عقل بود و نه دلی 

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

 

یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا 

از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم 

شیطان به نامم سجده کرد!

 آدم زمینی تر شد و 
 عالم به آدم، سجده کرد
! 

من بودم و چشمان تو
نه آتشی و نه گلی 
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

 از : افشین یداللهی

 


موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی
برچسب‌ها: افشین یداللهی

تاريخ : ۱۳۹۲/۱۰/۱۵ | 6:47 | نویسنده : bermuda | آرشیو نظرات

 

تا آخر عمر
درگير من خواهي بود
و تظاهر مي کني که نيستي

مقايسه تو را
از پا در خواهد آورد

من
مي دانم به کجاي قلبت
شليک کرده ام

تو
ديگر
خوب نخواهي شد


افشين يداللهي


موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی
برچسب‌ها: افشین یداللهی

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۰۷ | 16:18 | نویسنده : bermuda | آرشیو نظرات

 

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود 

گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل میزند   

در راه هوشیاری خود مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست

وقتی که قلب خون شده بشکست می رود

اول اگرچه با سخن از عشق آمده      

آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

گاه یکسی نشسته که غوغا به پا کند

وقتی غبار معرکه بنشست می رود

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد

آن دیگری همیشه به پیوست می رود

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای

وقتی میان طایفه ای پست می رود

هرجند مضحک است و پر از خنده های تلخ                 

بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست

تیریست بی نشانه که از شصت می رود

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند

اما مسیر جاده به بن بست می رود

 

افشین یداللهی


موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی
برچسب‌ها: افشین یداللهی

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۳/۱۰ | 0:12 | نویسنده : bermuda | آرشیو نظرات

 

روزی که برای اولین بار

تو را خواهم بوسید

یادت باشد

کارِ ناتمامی نداشته باشی

یادت باشد

حرفهای آخرت را 

به خودت 

و همه

گفته باشی

فکرِ برگشتن 

به روزهای قبل از بوسیدنم را 

از سَرَت بیرون کن

تو 

در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری

که شباهتی به خیابان های شهر ندارد

با تردید

بی تردید

کم می آوری ... 

 

 از : افشین یداللهی

 


موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی
برچسب‌ها: افشین یداللهی

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۲/۰۹ | 23:52 | نویسنده : bermuda | آرشیو نظرات

 

رفاقت گاهی اشکه گاهی خونه

رفاقت گاهی از جنس جنونه

یه وقتایی تموم ِ دین و دنیا

برای آدمای بی نشونه

 

همون بی ادعاهایی که گاهی

نمی دونی چقدر عاشق تر از مان

همونایی که حتی از خدا هم

به این آسونیا چیزی نمیخوان

 

اگه عشقی نبود فقط رفاقت

می تونست عشقو تو دنیا بیاره

نمیشه دل به عشق ِ اون کسی داد

که میتونه رفیقو جا بذاره

 

رفاقت مثله خاک سرزمینه

واسه قربونی عشق  ِ تو و من

میشه دریا شدن مشکل نباشه

به شرط ِ ساده ی از خود گذشتن

 

از : افشین یداللهی


موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی
برچسب‌ها: افشین یداللهی

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۱/۱۸ | 23:46 | نویسنده : bermuda | آرشیو نظرات

از بهترین و دلنشین ترین سروده های دکتر افشین یداللهی

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت


پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت


یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

 
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت


تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

 
شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت


تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

 
دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت


موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی
برچسب‌ها: بهترین اشعاری که خوانده ام

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۲۳ | 2:39 | نویسنده : bermuda | آرشیو نظرات

 

از بهترین ترانه سرودهای دکتر افشین یداللهی

 

به نابودی کشوندیم تا بدونم ، همه بود و نبود من تو بودی 

بدونم(بی تو تنهام)هرچی باشم،بی تو هیچم ، بدونم فرصت بودن تو بودی

 

 

همه دنیا بخواد و تو بگی نه ،نخواد و تو بگی آره ، تمومه

همین که اول و آخر تو هستی ، به محتاج تو ، محتاجی حرومه

 

 

پریشون چه چیزا که نبودم ، دیگه میخوام پریشون تو باشم

تویی که زندگیمو آبرومو ، باید هر لحظه مدیون تو باشم

 

 

فقط تو می تونی کاری کنی که، دلم از این همه حسرت جدا شه

به تنهاییت قسم تنهای تنهام ، اگه دستم تو دست تو نباشه


موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی
برچسب‌ها: افشین یداللهی

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۱۵ | 6:10 | نویسنده : bermuda |

 

شعر ترانه از افشین یداللهی :

همین که پیش هم باشیم،همین که فرصتی باشه

همین که گاهی چشمامون،تو چشم آسمون واشه

همین که گاهی دنیار و با چشمای تو می بینم

همین که چشم به راه تو میون آینه می شینم

بازم حس می کنم زنده ام

بازم حس می کنم هستم

بگو با بودنت دل رو

به کی غیر تو می بستم

همین که میشه یادت بود،تو روزایی که درگیرم

که گاهی ساده می خندم،گاهی سخت دلگیرم

همین احساس خوبی که

دلت سهم منو داده

همین که اتفاق عشق

برای قلبم افتاده

بازم حس می کنم زنده ام بازم حس می کنم هستم

بگو با بودنت دل رو به کی غیر تو می بستم

 

از : افشین یداللهی


موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی
برچسب‌ها: افشین یداللهی

تاريخ : ۱۳۹۱/۱۰/۱۷ | 14:22 | نویسنده : bermuda | آرشیو نظرات

 

دکتر افشین یداللهی :

 

زندگی یعنی همین که اگه داری یا نداری

حقتو بگیری اما حقو زیر پا نذاری

 

 

زندگی یعنی همین که اگه قهری،اگه آشتی

با تو باشم اگه داشتم بمونم اگه نداشتی

 

 

من و تو هر جا که باشیم،اگه پایین اگه بالا

ممکنه جامون عوض شه،دیر و زود،فردا یا حالا

 

 

زنده ای پس زندگی کن،نگو سخته نگو دیره

بگی ساده اس ساده میشه،بگی سخته سخت می گیره

 

 

دنیا پر از دار و ندار آدما می گرده // می گرده

دیروز امرز فردا دنیا با ما بی ما می گرده // می گرده

 

 

زندگی یعنی همین که اگه داری یا نداری

حقتو بگیری اما حقو زیر پا نذاری

 

 

زندگی یعنی همین که اگه قهری،اگه آشتی

با تو باشم اگه داشتم بمونم اگه نداشتی

 

 

دنیا پر از دار و ندار آدما می گرده // می گرده

دیروز امرز فردا دنیا با ما بی ما می گرده // می گرده

 

 

http://temenna.blogfa.com/category/58








برچسب ها متن شعر عاشقانه افشین یداللهی اشعار سپید افشین یداللهی کتاب شعر افشین یداللهی متن های عاشقانه افشین یداللهی دانلود اشعار افشین یداللهی pdf متنهای زیبای افشین یداللهی غزل های افشین یداللهی دانلود کتاب اشعار افشین یداللهی آخرین شعر افشین یداللهی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو