یه روز از همین روزا می بینمت تورو اونجا که قرار داشتی با من
فرقِ این روزا با اون روزا اینِ یکی دیگه پیشتِ به جای من
حتی این خیابونا و کوچه ها نبودِ تورو به من میفهمونن
تمومِ روز خنده رو لبامِ باز وقتی شب میشه دوباره داغونم
حتی فکر کردن به تو آرزوم شده خدشه دار شد بعدِ تو احساسِ من
انگاری با رفتنت راضی شدی واسه ی مرگِ دل و قصاصِ من
تمومِ هوش و حواسِ من بودی تو بودی چشم و چراغِ خونه مون
بعدِ تو این خونه متروکه شد و توی این شهر آبرو واسم نموند
سهمِ من از تو همین خاطره هاست تمومِ روزارو درگیرِ تو اَم
تویی که پشت و پناهِ من بودی چطوری جدا شدی به این زودی
یه دوراهی روبرومه که تهِ آخرِ هر دو همه سیاهیِ
اما باز این قلبِ من بی اختیار بی اراده رو به سمتت راهیِ
حتی فکر کردن به تو آرزوم شده
حتی فکر کردن به تو آرزوم شده خدشه دار شد بعدِ تو احساسِ من
انگاری با رفتنت راضی شدی واسه ی مرگِ دل و قصاصِ من
تمومِ هوش و حواسِ من بودی تو بودی چشم و چراغِ خونه مون
بعدِ تو این خونه متروکه شد و توی این شهر آبرو واسم نموند