آهنگ ای امید جان محمد معتمدی
(اجرای اول بانو دلکش)
تو ای امید جان من زدل شنو فغان من
چو رفتم از دیار تو دگر مجو نشان من
به نگاهم بنگر به نگاهم بنگرکه تمنا دیدی ازان
سخن از دل بشنو که به نظاره تو نگهم بگشوده زبان
موی تو قرارم بهم میزند چشم تو به مستی رهم میزند
لبهای تو خون در دلم میکند یاد تو زخود غافلم میکند
اه …. چه گنه کردم به تو دل بستم
به بر اتش به چه بنشستم
بلای تو جلوه زمان عشوه گری
برای دل ای بلای دل چون شرری
دلا که سیل غمت مرا سوی خود کشاند
بتا زمن تا خبر شوی هستیم نماند
موی تو قرارم بهم می زند
چشم تو به مستی رهم میزند
لبهای تو خون در دلم میکند
یاد تو زخود غافلم میکند
یا تو زخود غافلم میکند